دلتنگی های من و اون غریبه
دلتنگی های من تو هستی که میدانی و خبر نداری
خاطره ای ازت نخواهد ماند وقتی کارت شمردن نفرات و وعده های شان هست به هر کسی که برسی خواهی گفت بهترین ها با من بودند و مرا خواستند ولی جوابی نداری که بهترین هایت کجایند و تو چرا تنهایی دیگر آینه هم از دست تو به ستوه آمده و رفتنت را میخواهد و تو زیبایی نقش صورتت را به رخ دیگران میکشی به هرکس برسی از نامردی و بدی روزگار خواهی گفت و از مهربانی و گذشت خودت وصف ها خواهی کرد تو حتی دلت را بهترین میدانی و دیگران را بدترین تو اگر جای این همه خوبی دلی بی ریا قلبی با محبت گذشت و فداکاری و با احساس بودی فرق نقد و قند و بودن و نبودن ها رو میدانستی فرق آنکه باید باشد و آنکه نباشد را می فهمیدی
نظرات شما عزیزان: پنج شنبه 9 بهمن 1393برچسب:, :: 14:36 :: نويسنده : هادی
نويسندگان |
||
![]() |