دلتنگی های من و اون غریبه
دلتنگی های من تو هستی که میدانی و خبر نداری
خاطراتم خاطراتت را شمرد
تو شدی دو من هنوزم بی کسم یار گشتی و منم دلدار تو دل فریب و جان فریب دلبر فریب خوبی ات بیش از منو اموال من من شدم هیچ و تو دنیایی شدی در کنارت هستم و دل میدهم جمعه 10 بهمن 1393برچسب:, :: 19:37 :: نويسنده : هادی خاطره ای ازت نخواهد ماند وقتی کارت شمردن نفرات و وعده های شان هست به هر کسی که برسی خواهی گفت بهترین ها با من بودند و مرا خواستند ولی جوابی نداری که بهترین هایت کجایند و تو چرا تنهایی دیگر آینه هم از دست تو به ستوه آمده و رفتنت را میخواهد و تو زیبایی نقش صورتت را به رخ دیگران میکشی به هرکس برسی از نامردی و بدی روزگار خواهی گفت و از مهربانی و گذشت خودت وصف ها خواهی کرد تو حتی دلت را بهترین میدانی و دیگران را بدترین تو اگر جای این همه خوبی دلی بی ریا قلبی با محبت گذشت و فداکاری و با احساس بودی فرق نقد و قند و بودن و نبودن ها رو میدانستی فرق آنکه باید باشد و آنکه نباشد را می فهمیدی
پنج شنبه 9 بهمن 1393برچسب:, :: 14:36 :: نويسنده : هادی
نويسندگان |
||
|