دلتنگی های من و اون غریبه
دلتنگی های من تو هستی که میدانی و خبر نداری
يه شب دگر با اينكه مريضي امانم را بريده بود و حالم اصلا خوب نبود ولي زماني كه زنگ گوشيم بصدا در امد و اسم تماس گيرنده را ديدم كلي خوشحال و كمي دلشوره داشتم باورم نميشد زنگم زده باشد19:32 دقيقه بود برداشتم صداي خودش بود ارام و متين مثل هميشه با اينكه ميدانم شرايطش خوب نيست و مشكلاتش زياده ولي واقعا سعي ميكرد با ارامش حرف بزند منم با كمال خونسردي حرف دلم را گفتم و حرف زدم گفتم كه ته دلم چه حالي دارم و دنبال چه چيزي هستم گفتم كه ميخوام بالا رفتن و پيشرفتت را ببينم گفتم كه رفيق نيمه راهت نيستم من گفتم و او گفت من شنيدم و او شنيد كاري كه بايد بارها ميكرديم و نكرديم و سوء تفاهم جايش را گرفت اميدوارم كه نتيجه بخش بوده و شروع روزهاي بهتري برايمان باشد. به حافظ نظري كردم كه چه ميگويد
نظرات شما عزیزان: دو شنبه 19 دی 1390برچسب:, :: 20:28 :: نويسنده : هادی
نويسندگان |
|||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |