دلتنگی های من و اون غریبه
دلتنگی های من تو هستی که میدانی و خبر نداری
بسوزه اين حس و حال كه ادم رو به چه كاري واميداره اين شعر جديديه كه گفتم و فكر كنم سبك جديدي باشه تاحالا خودم جايي نديدم بصورت 3 مصرع سرودم اميدوارم كه خوب باشه و بتونم ادامه بدم . اين هم تقديم به بيقراري دل خسته ام
وقتي چشماتو ميديدم ته دلم ميلرزيد از بس كه بد كردي دل شب و روزا ميگرييد شب و روزا حال من گريه بود و ميلرزيد وقتي كه باتو بودم دنيا برام بهشت بود بهشت من توبودي وقتي برام ميخندي آخ كه چه حال نازي وقتي دلت باهام بود هرنفس از نفسهام اسم تو روي لبهام همش ميگفت عزيزم نري تنهام بذاري نري منو بذاري تنها ميان غمهام بدون اسير چشمات شده دل اسيرم ميان دست قلبم فقط تويي نفسهام نگاه و حرف عشقت كرده هنوز اسيرم منو از خودم ربودي دلو كي زد؟تو بودي تا به خودم رسيدم ديدم به تو رسيدم حالا ميان غمها تنها شدم نبودي نگو همش يه خوابه نگو ميري تمومه اگه بري چيكارست دلم ميان غمها نگو همش يه بازيست كار دلم تمومه بدون كنار اسمت اسم يه هادي كندم تا تو پيشم بيايي كنار دل ميمونم ميمونم تا بيايي بگو كه دل نكندم نرسه روزي عزيزم ببيني ازم جدايي ببيني واست عزيزم تومنوديگه نداري نكنه دنيا تموم شه بمونه فقط جدايي نظرات شما عزیزان:
انکه مست امد و دستی به دل ماز دو رفت
در این خانه ندانم به چه سو دا زد و رفت خواست تنهایی مان را به رخمان بکشد طعنه ای بر در این کلبه تنهازد و رفت شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 12:34 :: نويسنده : هادی
نويسندگان |
||
|